رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

رادین گل پسر مامان و بابا

4 ماهگی

٤ ماهگیت مبارک عزیزم مامان هر روز بیشتر از روز قبل دوست داره....خنده هات و صداهای عجیب غریبت فضای خونه رو پر کرده.......حسابی شیرین شدی عزیزم.....دوست داری همه چیزو بگیری و بذاری دهنت عزیزم.... به اسباب بازیهات خصوصا اونایی که صدادار هستند حسابی علاقه داری........ فقط فقط حسابی عادت کردی به گهواره بدون گهواره خیلی سخت میخوابی....اگه جایی بریم و شما بخوای  بخوابی مجبور میشیم تو پتو بذاریمت و تابت بدیم ...حتی بعضی شبا هم مجبور میشیم این کارو کنیم...کاش این عادت از سرت بره آخه نمیدونی چه جاها!!! مجبور شدیم بذاریمت تو پتو و ....     یک روزگی   15 روزگی یک ماهگی دو ماهگی 3 ماهگی ...
31 خرداد 1391

نگرانی مامان

سلام پسرکم فردا باید بریم واکسن 4 ماهگیتو بزنیم....واسه دو ماهگی زیاد نگران نبودم....اما این دفعه نمیدونم چرا اینقده  نگرانم ایشالا به خیر بگذره. و اذیت نشی .... امروز مادر بردت حموم دستشون درد نکنه ....یه ذره گریه کردی .....الانم که خیلی ناز خوابیدی   راستی خاله عصمت و مهران و مانی هم چند روزه اومدن گناباد و کلی خوشحالم که اومدن.... فدات شم ...
25 خرداد 1391

واکسن 4 ماهگی

عزیزم ساعت ١٠ با بابایی رفتیم و واکسنتو (‌سه گانه و قطره فلج اطفال) زدیم.....جیغ زدی و گریه کردی ولی وقتی بغلت کردم زودی آروم شدی.... وقتی اومدیم خونه یک یه ربعی گریه کردی و الان هم خواب نازی ..... ماشالا ماشالا  قدو وزنتم خوب بود وزنت ٧١٠٠ قدت ٦٦ دور سرت ٤٢.٥      قبل از واکسن زدن   بعد از واکسن تو خواب ناز   ...
25 خرداد 1391

باغ بابابزرگ

سلام عزیزم دیروز رفتیم باغ بابابزرگ ( خداروشکر حالشون خیلی بهتر شده)......... خوش گذشت...شما همش بغل من بودی البته واسه همینم اذیت نکردی آخرشم که خوابیدی.....   بهار دایی محمد حسام خاله زهرا ی خاله ...
20 خرداد 1391

کارهای جدید

اندراحوالات رادین: هجدهم خرداد خنده های صدادار دوس داری همش باهات دالی بازی کنم به یکی از ملافه هات حسابی علاقه داری دوس داری همش بخوریش خصوصا وقتی میخوای بخوابی دوس داری پاهاتو بگیری ولی هنوز موفق به خوردنشون نشدی حسابی از خودت صدا درمیاری همچنان تلاش میکنی برای غلت زدن ولی تا حالا نتونستی اون دفعه هم که از دمر به پشت شدی احتمالا اتفاقی بوده آخه دیگه اصلا تکرار نشد دیشبم رفتیم پارک شام بخوریم که حسابی اذیت کردی و گریه ما هم مجبور شدیم زود برگردیم .....   ...
18 خرداد 1391

1 روزگی پسرم

اینجا هنوز یک روزت نشده و بیمارستان هستیم   بعدا نوشت: من این عکس رو روز 28 بهمن گذاشتم ولی کلی از عکسا پاک شدند و مجبور شدم از یه سایت دیگه آپلود کنم و ویرایش انجام بدم واسه همینم تاریخاش اینطوریه ...
16 خرداد 1391

روز پدر

پسر گلم امروز روز مهمیه روز ولادت امام علی (ع) امامی که خیلی مهربونه.......و این روز روز پدر پدرای   مهربون..........اول از همه به بابای خودم تبریک میگم بابای مهربونم که الانم مریضه و خدا کنه زود زود حالشون خوب بشه خیلی واسه بابابزگ دعا کن پسرکم. ....بعدشم به بابای بابا تبریک میگم که ایشالا همیشه سلامت باشن. .... و اما          امسال اولین سالی هست که بابای مهربون با وجود توی نازنین پدر شده....سال قبل این موقع ما نمیدونستیم تو هستی ........ بابات خیلی مهربونه و تو رو خیلی خیلی هم دوست داره ....تقریبا هر روز یکبار تا ظهر از سر کر میاد تا شما رو ببینه البته محل کارش نزدیکه........کلی باه...
15 خرداد 1391

برای پدرم

با توام ای لنگر تسکین ای تکان موجهای دل ای آرامش ساحل با توام ای نور ای منشور ای تمام طیف آفتابی ای کبود ارغوانی ای بنفشابی با توام ای شور ای دلشوره ی شیرین با توام ای شادی غمگین با توام ای غم ای غم مبهم ای ... نمیدانم هر چه هستی باش اما کاش ... نه جز اینم آرزویی نیست : هر چه هستی باش اما .... باش ! روزت مبارک پدر   ...
15 خرداد 1391

تولد زهرا

امروز تولد زهرا دختر خاله فاطمه است........تولدت مبارک خاله جون.......ایشالا همیشه سلامت باشی خاله.....خدا با یک معجزه تو رو برگردوند بغل مامانت عزیزم...........   ...
12 خرداد 1391